بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اجتماعی» ثبت شده است

خانه تکانی

خونه تکونی

 ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭘﻨﺪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﺗﻮﻥ ﺑﺬﺍﺭﻡ
ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﯿﺪ
ﮐﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﮐﺎﺭ ﻧﮑﺮﺩﻧﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺑﺪﻥ
عید نزدیک است..توصیه منو جدی بگیرید

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

کودک اندلسی...قسمت هفتم

کودک اندلسی

قسمت هفتم

دلم مى خواست پدرم لحظاتى سکوت کند، تا من آنچه را مى شنیدم عمیق تر درک کنم

در صداقت او هیچ تردیدى نداشتم ،اما هضم کردن آن همه ستم و جفا که درباره نیاکان مسلمان ما شده بود، برایم دشوار بود. چه مى شد که خیلى زودتر پدرم این حرف ها را به من مىگفت؟ به نظرم آمد که تا آن موقع خیلى بى خبر و غافل و ساده لوحانه زندگى کردام. چشمم به حقایق تازه اى گشوده مى شد. کم کم داشتم به رازهاى نهفته در حرکات و حالات پدرم پى مى بردم و عمق رنج و اندوهش را در مى یافتم، پرسیدم: چه چیزى سبب شد که مسیحیان بر این کشور مسلط شوند؟ مگر جنگ و تهاجمى پیش آمد؟
علت دشمنى آنان چه بود؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

کودک اندلسی... قسمت ششم

کودک اندلسی

قسمت ششم

مثل کسى که به یک ((گزارش ویژه)) گوش مى دهد و ناگفته هایى از یک حادثه را مى شنود

در حالتى بین تعجب وناباورى بودم. حرف هاى پدرم برایم خوب مفهوم نبود.

از این سخنان، حیرت زده بودم. پدرم که دوست داشت هرچه واضح تر، اوراق این کتاب غبار گرفته را برایم ورق بزند و تصاویر این گزارش محرمانه را برایم شرح دهد، ادامه داد: اسلام ،کامل ترین ادیان و آخرین دین الهى است که به وسیله حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) براى هدایت بشر به سعادت ابدى آمده است.
حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) عرب زبان بود و در مکه به پیامبرى مبعوث شد، اما دعوتش جهانى و دینش همیشگى بود و همه انسانهارا از هر رنگ و نژاد و قومیت مخاطب قرار داده بود و روى خطابش با فطرت انسانها بود. کسانى که دعوت او را پذیرفتند و فرمانش را اطاعت کردندو مسلمان نامیده مى شوند، امتى نیرومند تشکیل دادند و با آیینى نو و پیامى آزادى بخش که عدالت و پاکى و توحید و برادرى، از برجسته ترین شعارهاى آن بود، در مدتى کوتاه، بخشى عظیمى از دنیاى آن روز را مجذوب خویش ساختند. اسلام بر پایه دانش و ایمان و راستى و برادرى استواربود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

کودک اندلسی...قسمت پنجم

کودک اندلسی

قسمت پنجم


من مبهوت و حیران و هراسان بودم، فکر مى کردم زندگى خود را پشت این اتاق خود را پشت این اتاق در بسته ترک کرده و جا گذاشته ام و حالا به دنیاى جدیدى وارد شده ام که از توصیف آن ناتوانم و احساس خود را هم نمى توانم ترسیم کنم. لحظات به کندى مى گذشت. پدرم آمد و پیش من نشست. براى اولین بار، با عطوفت و مهربانى دست مرا در دست خودش ‍ گرفت. گرماى محبت را از دستانش حس مى کردم. کمى آرامش یافتم. آهسته و آرام، به نحوى که گویى سخت بیمناک و نگران است،

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

کودک اندلسی...قسمت سوم

کودک اندلسی

کودک اندلسی

قسمت سوم

در همان روزهاى پر از تشویش و اندوه که دنیا در نظرم تاریک شده بود، یکى به افراد خانواده سه نفرى ما اضافه شد
مادرم پس از مدت ها انتظار، پسرى به دنیا آورد. آن روز مدرسه تعطیل بود و من در خانه بودم. با یک دنیا خوشحالى دوان دوان پیش پدرم رفتمو تولد برادر کوچکم را به او مژده دادم. گمان مى کردم که خیلى خوشحال مى شود و مژدگانى خوبى به من مى دهد، اما بر خلاف انتظار،مثل همیشه هیچ نشانى از خوشحالى در صورتش ندیدم، حتى لبخندى هم بر لبانش نقش نبست.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

کودک اندلسی...قسمت اول

کودک اندلسی

سلام دوستان میخوام از امروز داستان کودک اندلسی که داستانی زیبا و عبرت انگیز هست رو بطور سریالی پست بزارم .امیدوارم خوشتون بیاد و در موردش نظر بدید.یاعلی ع

 کودک اندلسی

قسمت اول


آن روز کودکى بودم حساس، با یک دنیا شوق براى آموختن و فهمیدن

با ذهنى صاف و دلى امیدوار، باپدر و مادرى که از محبت آنان برخوردار بودم. اما گاهى حس مى کردم بعضى چیزها را از من پنهان مى کنند، بعضى حرفها را به صورت رمزى رد و بدل مى کنند، بعضى کارها دور از چشم من انجام مى گیرد و من از آنها سر در نمى آورم، وقتى هم مى پرسم، سعى مى کنند فکر مرا به موضوع دیگر مشغول کنند تا سؤال از یادم برود.
مدتى با این وضع روبه رو بودم.هر وقت از دبستان به خانه باز مى گشتم، دوست داشتم آموخته هاى تازه خود را براى افراد خانواده که در واقع همان پدر و مادرم بودند بازگو کنم. آنچه را از ((کتاب مقدس)) در مدرسه حفظ کرده بودم، یا کلمات تازه اى را که از زبان ((اسپانیولى)) یاد گرفته بودم با اشتیاق، براى پدرم از حفظ مى خواندم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

مش غلوم هم عاقبت شد اهل دیش

ماهواره

مش غلوم هم عاقبت شد اهل دیش
 
 آنتنی بگذاشت در ایوان خویش
 
تا زند گشتی در این کانال ها
 
فیلم ها و همچنین  سریال ها
 
بالشی بر پشت و ریموتش به دست
 
صبح تا شب پای تی وی می نشست
 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

برای از دست دادن ارزشها عجله نکنیم!ا

قلیان و زن

سلام...خانم بفرمایید داخل رستوران سنتی ، قلیان هم داریم .در کمال خونسردی گفت :شرمنده چون اسم قلیان را آوردی نمی آیم .من بچه ها را جای آلوده نمی ببرم!!!
چه شده که آلودگی وتوجه نکردن برای سلامتی برایمان عرف شده است ؟ مگر نه اینکه زن ایرانی نماد نجابت وحیاست...پس چطور با دود قلیان در معبر عمومی نمایش می دهد ؟ چرا بعضی از پدران ایرانی دست کودکان خود قلیان می دهند؟به خود بیاییم برای از دست دادن ارزشها عجله نکنیم!ا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

خیابانی در لندن، شاهد یک حرکت شگفت انگیز در ملأ عام توسط یک زن و مرد جوان بود

زن و مرد در غرب

خیابانی در لندن،  شاهد یک حرکت شگفت انگیز در ملأ عام توسط یک زن و مرد جوان بود

به نوشته روزنامه انگلیسی ایندیپندنت، زنی در حال نوشیدن قهوه در خیابان فرینگداون لندن، افسار مردی را در دست گرفته بود که مانند سگ ها چهاردست وپا روی زمین راه می رفت .مردمی که از دیدن این منظره وحشت زده شده بودند با گرفتن عکس هایی از این زن و مرد، آنها را در شبکه های اجتماعی منتشر کردند.

بله این همون ازادی زنان در غربه! همون چیزی که بانوان ایران زمین من  (البته بعضیااا) دوست دارن بهش برسن.! اخه یکی نیست بگه ارزش انسانها به چیه؟ نه به کشورهایی که ارزش و مقام زن رو انقدر پایین اوردن که حتی حق رانندگی و ...رو ازشون ساقط کردن و نه به این به ظاهر متمدنهای روشنفکر غربی که ازادی رو در یوغ اسارت میبینن.

بانو بنگر که در چه راهی و با چه انگیزه ای قدم برمی داری؟

ازادی تو در چیست...؟

ان شاالله تو یه پست دیگه در مورد رابطه ارباب و برده (میسترس و اسلیو) توضیح بیشتری میدم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا